من زبان پنجره بودم که میخواست صدایت کند. چشمِ شمع گوشۀ خانه بودم که میخواست تو را ببیند. انگشت دیوار بودم که میخواست روی تنات دست بکشد.
من لبهای خانه بودم که میخواست تو را ببوسد.
صدایت کردم، نگاهت کردم، لمست کردم، بوسیدمت و رفتم. امشب در آن خانه، همه خوشحالاند.
.
الصاقیه: از بابت بازی با کلمات بود، همین.
درباره این سایت